بی حس میکنی مرا

مثل آنکه سایه ای پشت سرم باشد

و دقیق به تمام کارهایم نگاه میکنی

آنطور که انگار همه لحظه ها منتظر فرو پاشیدن چیزی باشی.

من از تو دور میشوم

اما در حوالی توام

خوب میدانم

جایی میان همان همیشگی ها یکدیگر را پیدا خواهیم کرد

تو کی به من خواهی رسید

من همه این مدت فکر میکردم از تو فرسخ ها دورم

و تو زخم های مرا نخواهی دید

و تو زشتی های ماجرا را به زیبایی هایش خواهی بخشید

اما هنوز نمیشود.

هنوز اینطور نمیشود.

من باز سالها از تو دورم.

 

سرم را به چیزی گرم میکنم

اینبار قرار است چند سال از تو دور شوم

خالی خالی خالی.

چاله های عمیق من

دوستشان دارم و ندارم.

پر میکنمشان

هر دقیقه از چیزی،

و باز هم، عمیق تر، پیدا میکنمشان.

یک روز از رنگ

یک روز از آواز.

اینبار قرار است چه باشد؟

چه چیز قرار است زشتی های مرا بپوشاند؟

آن بهانه ای که روزی بدست خواهم آورد

و روز دیگر باز در چاله بعدی.

 

از چه میترسم؟

سایه بی رنگ ثابتی است

که هیچ وقت به بودنش عادت نخواهم کرد

اینبار قرار است حواسم را به کدام ماجرا پرت کنم؟.

 

پ.ن: عزیزکم . بیدار شو و فرار کن.

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

01blog01 معرفي سايت هاي باربري fg مدرسه شادتر ، دلپذیر تر و با نشاط تر کارت سلامت تهرانسر بررسی و معرفی بهترین مودم های ADSL و VDSL Sabrina2nw Situs سایت خبری فارس | فارسی خبر | اخبار جدید ایران و جهان باشگاه فرهنگی ورزشی شهروند عباس آباد