آرام نمی شوم

اینبار داستان نه با چند رنگ و دست در کار انداختن و کلمه ردیف کردن پشت سر همدیگر درست نمیشود

پیچیده به پاهایم و از ادامه راه باز می داردم

خفقان غریبی در روحم احساس میکنم

که زوایای پنهان وجودم را به من نشان میدهد

آن گوشه کنارها که دوست داشتنی نیست.

چیزی نیست،

مگر لعنت

مگر عصبانیت

و فریاد

بر سر هر که و هر چه علتش را نمی دانیم.

 

برای آنان که ما را بی دلیل طرد کردند

و آنان که خواستند بی وقفه به ما بگویند که چه باید فکر کنیم و چه نکنیم و چه باشیم و چه…

برای همه قانون ها که بی معنی فریاد شدند و همه احساس گناه ها که ما را بیزار کردند

برای کسانی که زندگی با خودمان را به ما سخت کردند

و زندگی با همه چیز دیگر را جهنم کردند

و کسانی که به نام دوست داشتن

از روحمان تغذیه کردند

و برای ادامه روز هیچ باقی نگذاشتند.

 

گدازه های روحم را بیرون میریزم

روی این صفحه خالی

روی در و دیوار دنیایی که هر روز دوست داشتنی نیست

اما من دوست دارم جور دیگری باشد

دوست دارم هر روز که بیدار میشوم جایی متولد شوم که بتوان خود بود.

و آدمها ساکت شوند

و رنگ هایم از خشم سیاه نشوند

اما چاره چیست

تا چشم کار میکند

سیاه است… خاکستری است… زمختی است …

 

آرام شده ام شاید

دیگر چیزی قلبم را فرو نمی خورد

و به خاطر کسی کاری نمیکنم

شاید این یک از هزاران کاری است که امروز باید میکردم

 

پ.ن: تقدیم به همه آن ها!

پ.ن ۲ : آرامشی هم بعد از سکوت نیست.

کردندو ,دوست ,دوست داشتنی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ققنوس رانیکا دانلود آلفا 5 ایران توریست نقطه زن CONRAD - فلزیاب کنراد 09197977577 شریان